شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیها
این شعلۀ عشق است كه درمان نپذیرد معـشوق ز عـاشق اَثر آسـان نـپـذیـرد جز اشك تـمنّا كه گِـره وا كـند از كار كــردارِ دگـر فــایـده چـنـدان نـپـذیـرد این رابطۀ عشق عجب معجزه آساست این مـرحله را جـز دلِ بـریان نـپذیرد معشوق حسین است و عاشق دلِ زینب محـبـوب ز احـبـاب بجـز جان نپذیرد فرمود به طفـلان كه دلِ عـاشقِ مادر جز كـشتـه شدن در ره جانان نپذیرد با خویش همی گـفت: مبـادا كه برادر از خواهـر خود هـدیۀ قـربان نـپـذیرد اینجاست كه بر دامن مادر بزند چنگ بیفـاطـمه این مرحـلـه پـایـان نپـذیرد دو آیــنــۀ زیــنــبــی آمـــادۀ رزمــنــد این صحـنـه بجـز آیـنـه قـرآن نپـذیرد گـیـسوی كـمندِ یكی از شـانه سرازیر زلـف دگـری سـلـسـلـه بـنـدان نپـذیرد شمـشیر كجا و قـد و بالای دو ریحان این قـامتـشان هـیچ كـمـان دان نپذیرد تكبیر به لب تیغ به كف هر دو كفن پوش كـس فـاتـحـۀ تـازه جــوانـان نـپـذیـرد میخواست عـدو حیله کند بر دو دلاور دید از دو طرف رِخنه به رِندان نپذیرد از هـیـبـتـشان لرزه به جانِ سپه افـتاد آزاده بـجـز جــنـگ نـمـایـان نـپـذیـرد شـاگـرد دبــسـتـان اَلـفـبـای عـلــمـدار هـنگامـۀ پـیـكـار سـر و جـان نـپـذیرد كُـشتـنـد بـسی از سپـه كـفـر به یك آن افزونتر از این را لب عطشان نپذیرد از میـمنه تا میـسره این لشگـر كـوفی ایـنگـونـه پـذیـرایـی مـهـمـان نـپذیـرد شمشیر و سنان بود كه هر سوی روان بود آنـقـدر گـران بـود كه انـسـان نـپـذیرد سیـمین بدنـان تشنه لب از پای فـتادند از پـای فـتـاده نَــفـَس ارزان نـپـذیـرد داغـی به دل بانوی مـظلـومه نشاندند داغـی كه دل هـیچ پـریـشان نـپـذیـرد تا كه نـشـود از هـمه شـرمـنـده برادر خـواهر طلـب نـعـش شهـیـدان نپذیرد از خیمه نظـر كرد به چـشمان بـرادر دید ابـر بهاری است كه باران نپذیرد |